دستش درحالیکه چشمانش پر از گریه بود گفت: حالا تو موهای منو بتراش.
پدر یعنی: کسی که " نمی توانم" را زیاد در چشمش می بینی ولی هرگز از زبانش نمی
شنوی.
پدر یعنی: اونی که طعم پدر داشتنو نچشید اما واسه خیلی ها پدری
کرد.
پدر یعنی: اونی که کف تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچه اش کف خونه کسی
رو جارو نزنه.
پدر یعنی:اونی که هروقت میگفت "درست میشه" تمام نگرانی هایمان
به یکباره رنگ میباخت.
پدر یعنی: اونی که وقتی پشت سرش از پله ها میای پایین
و میبینی چقدر آهسته میره، میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه
و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده!
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، می فهمی
چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه…
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه
های تو هستش ، دلت میخواد بمیری.
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود
اما زودتر از او به خانه بر می گردد.
بـــــه سلامتــــــی تمــــــوم بابا
ها:)
چه اونایی که هستن پیشمون:) و چه کسایی که نیستن پیشمون:(
برچسبها: به سلامتی